اولين شب سال نو به رسم گذشته دوران وكالتم سراغ بيمارستانهاي شهرم رفتم. نرسيدم همه بيمارستانها را سر بزنم. شهيد رجايي. بي بي حكيمه و نرگسي را سر زدم و بيمارستان نفت و پلي كلينيك تامين اجتماعي ماند تا شبي ديگر. تا اذان صبح بازديد طول كشيد. و تونستم تك تك كاركناني كه سر كار بودند را ببينم و تبريك سال نو بگم و خسته نباشيد. بازديد هم سوژه داشت و هم تلخي و هم خوشي ولي در هر صورت شب عيد و بيمارستان كلا سختيه. چه شاغل باشي و چه ببمار.
اوايل كارم فقط بيمارستان شهيد رجايي بود و بيمارستان نفت بود و بعد اين فضاها اضافه شد. نميدونم جريان چيه و با اينهمه امكانات خوب و نيروهاي زحمتكش چرا اوضاع اينجور بود. تكليف فضاها كاملا نامشخص بود. اصلا برنامه اوليه هدف اين ساخت و سازها و امكانات كنار گذاشته شده است. بيمارستان نرگسي كه خون دل خورده شد تا ساخته شد كلا رها شده بود. قصد تخريب و انتقاد ندارم فقط ميدونم همه زحمت ميكشند و اون اتفاقي كه بايد ميفتاد نيفتاد. اصلاح كار خيلي سخت تر از آن چيزي هست كه فكرشو ميكردم. همه بايد با هم تلاش كنيم و صبر را پيشه كنيم تا بشود به مردم بهتر خدمت كرد.
ارسال نظر